13. نگاهم کرد فکر کردم که دوستم داره منم دوستش داشتم ولی بعدها فهمیدم که اون فقط نگاهم کرد ، توی یه روز بهاری بهم گفت که دوستم داره ، خندیدم و گفتم به غروب نرسیده حرفتو انکار می کنی . گفت نه، وای کاش نمی گفت
14. SALAM AZIZE MEHRABOON :: emshab vaghti khoda panjereye asemoon ra baz kard az man porsid che arezooei darai?goftam khodaya movazebe in kasi ke dare in matno mikhoone bash chon kheyli AZIZE .
15. شقایق گفت با خنده نه بیمارم نه تب دارم .. اگر سرخم چنان آتش حدیث دیگری دارم :: گلی بودم به صحرایی .. نه با این رنگ و زیبایی :: نبودم آن زمان هرگز .. نشان عشق و شیدایی :: یکی از روزهایی که زمین تب دار و سوزان بود .. و صحرا در عطش می سوخت :: تمام غنچه ها تشنه و من بی تاب و خشکیده .. تنم در اتشی میسوخت :: زره آمد یکی خسته به پایش خار بنشسته .. و عشق از چهره آن پیدای پیدا بود :: ز آنچه زیر لب می گفت شنیدم سخت شیدا بود ::::: فقط برای خودت و خودم