وقتی که طفلی خردسال بودم همه می گفتند    دوستش بدار

حال که دیوانه وار دوستش می دارم

همه می گویند

ترکش کن

نمی دانم چه می خواهد این دل من

فقط می دانم آنچه را که می خواهم نمی یابم

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم

به تو گفتم که از این عشق حذر کن

همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم

لحظه ای چند بر این آب نظر کن

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم

آب آیینه عشق گردون است

شدم آن عاشق دیوانه که بودم

ehsan

چرا اسمتو بگم؟                 وقتی اسمت منو از زندگی سیرم میکنه

چرا یادت کنم؟                  وقتی یادت منو پایبند و اسیرم می کنه

وقتی قلبت واسه من سنگ صبور نیست چرا من            دردمو برات بگم؟

وقتی عشقت واسه من آروم جون نیست چرا من          شعرموواست بگم؟

وقتی اینقدر دلامون از همدیگه دور شده   چرا ترکت نکنم؟

وقتی له کردی دلم رو زیر پات                چرا اخمت نکنم؟

اگر قلبمو مثل شیشه شکستی                                   چرا اسمتو بگم؟

اگه عهدی که با من بستی شکستی                          چرا یادت کنم؟

اگه ترکم کردی و رفتی ز برم

این سخن یادت نره

که یکی بود که یه روز

خونه داشتی تو چشاش

وقتی که نگات می کرد

غم می رقصید تو نگاهش

تو گرفتی دلشو

ولی افسوس که

ش _ ک_ س _ ت _ ی

دلشو...

 1000 فروند تانک ذوالفقار ،بلیط سفره پیاده به مرقد آقا به 5000نفر ،99 تسبیح 99 دانه به 100نفر ،100 عدد جانماز به 99 نفر. 200 متر چفیه به 400نفر و هزاران جایزه دیگر، هر 5 میلی متر ریش در هر روز یک امتیاز