سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دختر شب

 

 

صدای خش خش برگهای خزون تویگوشم ناله می کرد

آسمون بغضشو تو پرده ابرای سیاهش پاره می کرد

رعد و برق نگاه شهر رو با صداش خواب زده می کرد

زمین از این همه سنگینی باد به روی شونش گله می کرد

همچنان پای پیاده فارغ از صدای خشم آسمونی

بی خیال از ناله ها و گله های برگهای زرد خزونی

جادهای بی کسی رو گم می کردم آروم آروم

تن غربت رو می شستم زیر قطرهای بارون

می کشیدم پای خستموتو جاده به هوای بوی خونه

وقتی که صدای خونه منو تا آخر جاده می کشونه

این سرابه توی جاده که چشامو می پشونه

 


ارسال شده در توسط احسان محمدیان