سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دختر شب

دوری ز من و ز دوریت می سوزم

نزدیک منی ز اتشت می سوزم

پس من جه خاک بر سر بریزم 

که از بود و نبودت می سوزم

 

شبی مست و خرامان می گذشتم از ویرانه ای

چشم مستم خیره شد بر سر در یک خانه ای

پدری کور و فلج افتاده کنج خانه ای

مادری مات و پریشان حال همچو دیوانه ای

دختری مشغول عیش و نوش با بیگانه ای

با خودم عهد بستم که دگر مست نکنم

که اینچنین دختری بدهد خرج خانه ای  


ارسال شده در توسط احسان محمدیان