سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دختر شب

یه پسر کوری تو این دنیای نامرد زندگی میکرد .این پسره یه دوست دختری داشت که عاشقه اون بود.پسره همیشه می گفت اگه من چشمامو داشتم و بینا بودم همیشه با اون می موندم یه روز یکی پیدا شد که به اون پسر چشماشو بده. وقتی که پسره بینا شد دید که دوست دخترش کوره. بهش گفت من دیگه تو رو نمی خوام برو. دختره با ناراحتی رفت و یه لبخند تلخ بهش زد و گفت: مراقب چشم های من باش

 


ارسال شده در توسط احسان محمدیان